ما ایرانیان
جنگ و طوفان سهمگینش برای من ایرانی شناخته شده تر از آن است که برای یاد آوریش به خاطرات و آهنگ های حماسی نیاز باشد. جنگ برای من آن وقتی بود که برگ ریزان پاییز همراه با بمب ریزان شهرهای من همراه گشت و زمانی بود که آژیر خطر با آن نهیب سنگینش گوش خراش ترین ملودی دوران را برای من نواخت و اندک لحظه آرامش پس از صدای مهیب انفجار، توسط آژیر آمبولانسها سوزناکی لحظه را یاد آور گردید و جای خالی همکلاسی در روز بعد که با گل گلایل، شکاف حسرت جدایی را سعی در التیام داشت و چه بد خاطره ای از گل.
چه کنیم که ارتباطات و جهانی شدن در آن دوران اتفاق نیفتاده بود و این همسایه بود که در درد همسایه می سوخت و فقط خانواده مرهم این زخم عمیق بود . این روضه را گفتم که یاد آوری کنم قیاس اینکه “فلان مردم در زمان جنگ ایران چه کرده اند که ما برایشان قدمی برداریم” با روح ایرانی سازگار نیست ایرانی زخم خورده است ایران و ایرانی درد کشیده است. آیا درد را با درد می شود آرام کرد؟ ایرانی وقتی جدایی پدر از فرزندش را در شبکه های اجتماعی می بیند فرقی نمی کند مال کدام جغرافیا باشد ناخودآگاه همذات پنداری می کند و چه زیبا حسی است این انسان بودن !